به خاطر دارم كه موقع خروج از بيمارستان نزديك درب خروجي اغلب چند بيمار مفلوك ، معلول يا پير و فرسوده را در حالت خوابيده مي ديدم و با آن كه رئيس بيمارستان بودم ، قادر نبودم به طريقي اعمال نفوذ كنم و دستور بستري شدن آنان را بدهم . اگر هم دستور مي دادم پزشكان به دلايل قانع كننده از پذيرفتن آنان خودداري مي كردند و حق هم داشتند زيرا آن افراد نه قابل درمان بودند، نه بيمارستان قادر بود براي زمان طولاني آنان را بستري و تخت بيمارستان را اشغال نمايد.