JOIN FeedMan BOT
Home
Blog
Support
خاطرات مظفرالدینشاه: پولهای نقره و طلا به هوا انداختند زدیم و به بعضی فرنگیها به یادگار دادیم
Wait 5 sec.
Read post on asriran.com
یک کشتی بزرگی از دریا میآمد که به قدر دویست چراغ الکتریسیته در آن روشن بود. خیلی جلوه و تماشا داشت.