خاطرات ناصرالدین‌شاه: یحیی‌خان روزنامه فرانسه می‌خواند، من ترجمه می‌کردم

Wait 5 sec.

یک‌دفعه محمدعلی‌خان گفت: «نترسید جانور است» تا من شنیدم، برخاستم خودم را قایم تکان دادم، جستم افتادم. بعد معلوم شد عقربی روی پای ما بود.